رومینا/ یادداشتی از دکترمحمدرئوف فتاحی روانشناس و مشاور خانواده

رومینا/ یادداشتی از دکترمحمدرئوف فتاحی روانشناس و مشاور خانواده

در طول چند روز گذشته و با قتل رومینا توسط پدرش رسانه ها و انواع سوشیال مدیال های مختلف به این مساله پرداخته اند که ناشی از خشم و بروز احساسات مردم از این اتفاق می باشد و تا حدودی هم می توان گفت که این برون ریزی احساسات از طرف مردم طبیعی می باشد […]

در طول چند روز گذشته و با قتل رومینا توسط پدرش رسانه ها و انواع سوشیال مدیال های مختلف به این مساله پرداخته اند که ناشی از خشم و بروز احساسات مردم از این اتفاق می باشد و تا حدودی هم می توان گفت که این برون ریزی احساسات از طرف مردم طبیعی می باشد و هر آدم با وجدان و آزاده ای از این اقدام و چگونگی قتل رومینا، آن هم در خواب شبانه ناراحت می شود؛

اما فارغ از این بروز احساسات، باید روانشناسان، جامعه شناسان و حقوقدانان و انجمن های حمایت از کودکان و زنان از جنبه های مختلف به بررسی آن اقدام و ریشه های چنین اتفاقاتی را پیدا کنند که در آینده شاهد قتل رومیناهای دیگری نباشیم:

از منظر حقوقی بنده زیاد به مساله ورود نمی کنم و به دوستان متخصص در این حوزه واگذار می کنم و باید بررسی شود که آیا قوانین کافی در زمینه جلوگیری از انواع خشونت های خانگی، همسر و کودک آزاری، تجاوز جنسی، قتل ها بخصوص قتل های ناموسی، وجود دارد و اگر در صورت وجود بازدارنده هستند با اینکه نیاز به بازنگری دارند؟

البته سوالی که ذهن بنده رو به خود مشغول می کند این است که ایا امکان دارد مردانی که خود عامل این خشونت ها و مشکلات هستند، می توانند احکام و قوانینی بر علیه خود وضع کنند؟

اما اگر از دیدگاه روانشناختی و اجتماعی به قضیه نگاه کنیم باید به عوامل و خلا های ناشی این مساله پرداخت که در ابتدا به تعریف هوش هیجانی می پردازم و در ادامه به عوامل و خلاء های موجود پرداخته می شود.

هوش هیجانی(EQ ) از نظر پیتر سالووی (Peter Salovey) و جان مایر (John Mayer) عبارت است از توانایی نظارت و پایش احساسات و هیجانات خود و دیگران، تفکیک و تشخیص آن‌ها، و استفاده از این اطلاعات به عنوان راهنمای تفکر و رفتار. و ازنظر دانیل گلمن یعنی توانایی‌هایی مثل انگیزه دادن به خود، پشتکار در شرایط دشواری و سرخوردگی، کنترل رفتارهای تکانشی، به تأخیر انداختن خواسته‌ها، تنظیم هیجانات، جلوگیری از غلبه‌ی استرس بر قدرت فکر کردن، همدلی با دیگران و امیدواری است.

و به زبان ساده و مختصر هوش هیجانی یعنی مجموعه توانایی‌هایی است که به ما کمک می‌کنند هیجانات را در خود و دیگران تشخیص داده و تنظیم کنیم. پدر رومینا در اثر رفتار دخترش دچار استرس شدیدی شده و از طرفی ممکن رفتارو نوع نگاه مردم و جامعه ای که در آن زندگی می کرده میزان استرس را بیشتر و حتی ممکن است مردم هیچ واکنشی هم نشان نداده باشند اما نوع طرز تفکر پدر رومینا باعث این استرس و تشدید آن شده و در نتیجه تمرکز خود را از دست داده باشد و از طرفی بجای همدلی از طرف دوستان و آشنایان و عدم در دسترس بودن یک مشاور آگاه توانایی کنترل و مدیریت هیجانات خود را نداشته است و دست به چپنین اقدامی زده باشد.

از طرف دیگر آیا در جامعه در حال گذر ایران، دستگاه و وزارت خانه های متولی مانند آموزش و پرورش، ورزش و جوانان، رسانه ملی، فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و دیگر سازمان ها و دستگاهها به اندازه کافی در باره تهدیدهای ناشی از تغییرات اجتماعی و روانی مانند بروز زود هنگام احساسات دختران و پسران و ارتباطات جنسی، آموزش های جنسی، دانش و گفتگویی تولید شده است؟ آیا آموزش های مناسبی داده شده است؟ آیا به تولید محتوا در این زمینه ها در مدارس اقدام شده است؟ و اگر اقدام شده چه مقدار موفق بوده اند؟

در جامعه ای که بحث سکس و مسایل جنسی و آموزش آن یک تابو می باشد و کسی نباید به طور واضح و روشن در باره آن صحبت کند و آموزش لازم در این باره و هم چنین مدیریت و کنترل هیجانات به کودکان و نوجوانان و عموم مردم حتی بزرگسالان، داده نمی شود، باید انتظار داشته باشیم فردا رومیناهای دیگری قربانی چنین خلاء هایی شوند و بعد از مدتی و فروکش کردن احساسات جریحه دار شده مردم، بازم شاهد قتل دیگری از این نوع باشیم چون رومینا و پدر رومینای داستان ما و رومیناها و پدران رومینای جامعه ما هیچ آموزشی در این باره ندیده اند.

در جامعه که خدمات روانشناختی و مشاوره ای در حداقل می باشد و به علت هزینه های بالای مشاوره ای و عدم پوشش بیمه ای مناسب و بی توجهی مسولین به این نکته، امکان مراجعه برای رومینا و رومیناهای دیگر و حتی پدران آن ها وجود ندارد و حتی مراکز حقوقی در زمینه مسایل حمایت از حقوق کودکان و زنانی که در معرض خشونت های خانگی و تعرضات جنسی قرار دارند وجود ندارد که مسولین کشوری و منطقه ای باید به این مساله ورود کنند و خلاء های موجود را برطرف کنند.

نکته دیگری که باید به آن توجه شود این است که پدر رومینا محصول همین جامعه هست و اگر خیلی از ماها در جایگاه پدر رومینا قرار می گرفتیم ممکن بود چنین اقدامی انجام بدیم که اگر به گذشته نگاه کنیم در مناطق مختلف کشور چنین اقداماتی هم انجام گرفته اما به علت نبود فضای رسانه ای مناسب، قضیه پنهان مانده است.

در جامعه ای که پدران رومیناها زندگی می کنند و فشار و استرس زیادی در تمام جوانب وارد و تحمل آن ها پایین می آید، آیا امکان دسترسی به مراکز مشاوره ای داشته؟ آیا توانسته استرس و هیجانات ناشی از حرف مردم و بافتی و محیطی که در آن زندگی می کند را کنترل و مدیریت کند؟ آیا مأمنی برای برای تخلیه درونی و روانی داشته است؟ آیا وقتی که ازپدر و رومینا از دادگاه برمی گشتند این تصور نمی شد که اتفاقی برای این آن ها بیفتد؟

پس اینجاست که باید تلنگری به خود زده و دست به قضاوت نزنیم و برای یک لحظه خود را در جایگاه پدر رومینا قرار دهیم(به معنی تایید رفتار ایشان نمی باشد) و خدای ناکرده در چنین مواقعی به فکر مدیریت و کنترل هیجانات خود باشیم.

رومینا رفت و برای همیشه رفت اما آیا مرگ و کشتن فقط از بین بردن فیزیکی است؟ به نظز میاد کشتن فیزیکی راحتر و دردش کمتر از کشتن روانی است، هر روز در جامعه ما کودکان و زنانی زیادی از لحاظ روانی کشته می شوند و کسی هم خبر ندارد و این زنان و کودکان حتی جرات بیان مرگ روانی خود را ندارند.

آیا توهین و تحقیر های که هر روز چه در محیط و بیرون خانه دریافت می کنند مرگ روانی نیست؟ آیا محروم کردن از ارث پدری توسط پدر و برادران مرگ روانی نیست؟ آیا تبعیضات مختلفی که بین فرزندان دختران و پسران اتفاق می فتد مرگ روانی نیست؟

قطعا اگر از چنین کودکان و زنان سوال کنیم آرزو می کنند کاش مرگ فیزیکی را تجربه و برای همیشه از دست این مرگ های روانی که هر لحظه از طروق مختلف دریافت می کنند راحت شوند. امیدوارم هیچ وقت شاهد مرگ رومیناهای دیگری نباشیم.

دکترمحمدرئوف فتاحی روانشناس و مشاور خانواده