آن گاه که دیدم خداوند با ما نشسته است/دکتر محمد یعقوبی

آن گاه که دیدم خداوند با ما نشسته است/دکتر محمد یعقوبی

هر از چند گاهی از طرف دوستان فعال صندوق ساریژ زخم با کاک تیمور مرادی در کمپین مهربانی تماسی گرفته می شود، شماره ی آنها را که می بینم، ناخودآگاه خوشحال می شوم؛ چون یقین دارم کاری اخلاقی- انسانی در پیش است که اوقاتم را صد چندان خوش و زیبا میکند. روز پنجشنبه بود که […]

هر از چند گاهی از طرف دوستان فعال صندوق ساریژ زخم با کاک تیمور مرادی در کمپین مهربانی تماسی گرفته می شود، شماره ی آنها را که می بینم، ناخودآگاه خوشحال می شوم؛ چون یقین دارم کاری اخلاقی- انسانی در پیش است که اوقاتم را صد چندان خوش و زیبا میکند.

روز پنجشنبه بود که کاک تیمور تماسی گرفت و گفتند امشب را می‌خواهیم خانه ی کسی برویم که مهربانی اش فزون از حد بوده و ما را بسی خوشحال نموده.

می دانم این دوست نازنین جز زیبایی و مهربانی نمی بیند و نمی‌اندیشد، انگار که خداوند او را آفریده تا خالق لحظات زیبا باشد، لحظاتی که در آن ها آدمها می توانند به انسانیت ناب و درونی خودشان و همزمان به خداوند نزدیک تر باشند.

همچون کاک تیمور، مهربان و انسان دوست، دوستان شریف و عزیز صندوق ساریژ زخم هستند که به حق ساریژ و مرهم زخمهای خلق الله هستند؛ دوستانی که حضورشان آبادانی است و مایه ی امنیت و آرامش و انسانیت.

این بار کمپین مهربانی و ساریژ زخم با هم، مهربان و شریف انسانی را ملاقات کردیم که مهربانی اش فرشتگان خداوند را هم به جشن آورده بود و مهمانی ای از جنس ملکوتیان اعلی فراهم دیده بود.

خیاطی که از روزنه ی سوزن خیاطی اش خدا را دیده بود و ملکوتیان را به جشن زمینیان و آدمهای زمینی دعوت کرده بود.

آری خیاط مردی که زحمات چندین و چند ساله ی خیاطی اش را یکجا گرد آورده و تمامی حق خودش را سهم صندوق ساریژ زخم کرده بود. او فقط یک خانه دارد که نصف آن را به نام همسر انسان و با وفایش کرده بود و نصف دیگر آن را که سهم خودش بود به صندوق ساریژ زخم هدیه نمود.

او بخشندگی کرد، بخشندگی ای که نمونه ی آن را کمتر می توان دید. او هر آن چه را دشت و در طی این چند سال با زحمت و مشقت فراوان جمع کرده بود یکجا به صندوق ساریژ زخم بخشید تا توانسته باشد در مرهم نهادن بر زخم بیماران همنوعش کاری کرده باشد.

او خود زخم سرطان را بر تن داشت و سالها این بیماری او را رنج داده بود و دوستان صندوق ساریژ در کمک و همدردی با او دریغ نکرده بودند و همزمان همسر شریفشان در آن روزهای سخت بیماری و پرستاری و بستری و شیمی درمانی یک لحظه او را تنها نگذاشته بود. او بعد از آن تجربه ی سخت روزها و شبهای بیماری اکنون که شفایی به بدنشان رسیده ، مصمم شده تا نصف خانه اش را به نام صندوق ساریژ زخم کند.

او نه تنها ما انسانها بلکه خداوند و ملکوتیان را نیز خوشحال کرد و مطمئنم فرشتگان آسمانی هم بر چنین دل و درون پاکی رشک می‌برند. او از سوراخ سوزن خیاطی اش آسمان را نظاره کرده بود و خداوند و فرشتگان ملکوت را به جشنی پاک در میان زمینیان دعوت کرده بود.

مهمانی او متفاوت و از جنس دیگری بود. او انسانیت را برای ما معنا کرد و انسانیت را والاتر و قد و بالای انسانیت را ارتقاء بخشید. آری این جنس انسانهاهستند که به زندگی معنای زیباتری می بخشند و آن را رنگ و بوی دیگری می دهند.

در این روزگار سیاهی که ما هستیم و همه ی مردم در پی افزایش ثروت و قدرتند و مسابقه ای بی زمان و مکان برای تجمیع ثروت و قدرت در جریان است در این رقابت سیاه و نازیبای سراسری جهانی، هستند انسانهایی که متفاوت می اندیشند و متفاوت رفتار می کنند. آنها وجود انسانی خود را درفرایند افزایش ثروت گم نکرده اند؛ بلکه هستی و تلاش و زحمات چندین ساله ی خود را بر طبق اخلاص می نهند و به نیکی بدلش می کنند و آن را به پای پاسداشت شرافت و کرامت انسانی می ریزند تا به انسانهای پیرامونشان حیات ببخشند.

این مهربان خیاط سخت زیسته و بسی رنج برده و نان حلال به دست آورده و این رنجها و سختیها را به زیبایی و نیکی بدل نموده تا نیکی و زیبایی معنوی برای ما انسانها جاودانه بماند.

چقدر زیبا بود آن لحظه که هدیه ی یک جلد قرآن کریم را از دست ما گرفت آن را بوسید و به سمت آسمان نگاه کرد و قطره اشکی در چشمانش حلقه بست. فهمیدم که خداوند دعایش را اجابت و هدیه اش را گرانبها پذیرفته است و با ما در مهمانی نشسته است. در کنار چنین انسانهای زیبا درونی به انسانیت خود می بالیم و خدای را شکر گزاریم که هنوز هستند انسانهایی که انسانانه بر روی زمین خدا می زیند .

رخسار و سیمای نورانی این خیاط شریف برای همیشه در دل و درونمان نقش بست.